جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ آبان ۲۸, چهارشنبه

همه ی آدم های آن زن!

در شهری که دوادزه میلیون جمعیت داشت، همه ی آدم های زندگی او سه  نفر بودند.

1. مردی که هر شب باید با یک شام خوشمزه آرام و راضی نگهش می داشت و هفته ای یک بار بنا به وظیفه کنارش می خوابید تا برای مراقبت از زندگی روزانه شان جانی داشته باشد.

2. مردی که چشمهایش را می بست و در آغوش خیالیش همه ی وظیفه های تکراریش را فراموش می کرد تا خودش هم برای باقی ماندن در روزمرگی جانی داشته باشد.


3.  دخترش .... که بی او نه زندگی معنا داشت و نه روزمرگی !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر