به این شعر - فلسفه یا فلسفه- شعر شاملو نگاه می کنم در حالیکه دو نیمکره ی مغزم به جان هم افتاده اند .... یکی از تخدیر ادبیات به شوق آمده ست و می خواهد تن دهد به رقص با افسون واژه ها و اما آن دیگری وسواسگونه و سخت گیر دست از شک نمی کشد .... راه می بندد به سرخوشی با آوای ریتمیک واژه ها.
با خودم فکر می کنم:
در امتداد زمان آنچه از عظمت فلسفه باقی می ماند نهایتا
زیبایی ادبیات است چنانکه از انسان، تاریخ.
****************
با خودم فکر می کنم:
در امتداد زمان آنچه از عظمت فلسفه باقی می ماند نهایتا
زیبایی ادبیات است چنانکه از انسان، تاریخ.
****************
در غیابِ انسان
جهان را هویتی نیست،
جهان را هویتی نیست،
در غیابِ تاریخ
هنر
عشوهی بیعار و دردیست،
هنر
عشوهی بیعار و دردیست،
شاملو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر