یه مقدمه کوچولو:
صدها ساله که جریان علوم و فنون شدتش از غرب
به ایران به طور غیرقابل مقایسه ای غالب تر از وارونش هست.
این البته گزاره واضحی برای همه است.
ما دریافت کننده و مصرف کننده ی علم و تکنولوژی از غرب هستیم گرچه در موارد بسیاری هم کمک کننده به رشد اون بودیم اما آنچه که روشنه سرچشمه ها نه در ایران بلکه در دنیای غرب است، غالبا.
اما جریان دیگه ای هم به نظر می رسه در سال های اخیر از غرب به شرق، به طور خاص ایران، به دلایل متفاوتی شدت گرفته.
و آن جریان مسئله سازی ست.
شبیه سازی های اشتباه و بیراه مسائل غرب در ایران.
این جریان از آن جهت حائز اهمیته که می تونه، و تونسته، باعث غامض و مبهم شدن شناخت نقیصه ها و در نتیجه به بیراه رفتن ِ راه حل ها بشه.
اولین ،مهم ترین و تعیین کننده ترین مرحله در حل یک مسئله، شناخت و تعریف دقیق خود مسئله است.
به قد مشاهده و عقل من دو عامل مهم در تشکیل و شدت این جریان ِ اشتباه ِ شبیه سازی مسائل وجود دارند:
1. گسترش رسانه های فارسی زبان خارج از ایران، که بیگانه با واقعیت روزمره جامعه ایرانی هستند، و مخابره تصاویر تک بعدی ، سطحی و کلیشه ای از خارج و داخل ایران.
2. موج های مهاجرت ایرانیان به غرب و قیاس های ناگزیر ، ناخودآگاه و
سطحی بین جوامع غربی با داخل ایران .این البته گزاره واضحی برای همه است.
ما دریافت کننده و مصرف کننده ی علم و تکنولوژی از غرب هستیم گرچه در موارد بسیاری هم کمک کننده به رشد اون بودیم اما آنچه که روشنه سرچشمه ها نه در ایران بلکه در دنیای غرب است، غالبا.
اما جریان دیگه ای هم به نظر می رسه در سال های اخیر از غرب به شرق، به طور خاص ایران، به دلایل متفاوتی شدت گرفته.
و آن جریان مسئله سازی ست.
شبیه سازی های اشتباه و بیراه مسائل غرب در ایران.
این جریان از آن جهت حائز اهمیته که می تونه، و تونسته، باعث غامض و مبهم شدن شناخت نقیصه ها و در نتیجه به بیراه رفتن ِ راه حل ها بشه.
اولین ،مهم ترین و تعیین کننده ترین مرحله در حل یک مسئله، شناخت و تعریف دقیق خود مسئله است.
به قد مشاهده و عقل من دو عامل مهم در تشکیل و شدت این جریان ِ اشتباه ِ شبیه سازی مسائل وجود دارند:
1. گسترش رسانه های فارسی زبان خارج از ایران، که بیگانه با واقعیت روزمره جامعه ایرانی هستند، و مخابره تصاویر تک بعدی ، سطحی و کلیشه ای از خارج و داخل ایران.
مسئله «نژاد پرستی یا خودپرستی؟»
یکی از این شبیه سازی های اشتباه مفهوم و مسئله نژادپرستی و نسبت دادن سطحی و فراگیر آن به موضوعات مختلف در داخل ایران است.
چیزی که به نظر من از بنیاد، مفهوم و در نتیجه نوع مسئله آن در غرب با داخل جامعه ایران متفاوت است.
به عبارت دیگه، به گمان من یکی از دلایل شدت گرفتن اتهام های نژادپرستانه در داخل ایران نه وجود این مسئله بلکه شبیه سازی سطحی و درک اشتباه بنیاد های این مفهوم در غرب و در ایران است.
این پدیده، شبیه سازی اشتباه مسئله نژاد پرستی، رو اغلب در جامعه ایرانیان مهاجر می توان مشاهده کرد.
بسیار شنیده می شه که ایرانیان خودشون رو متهم به نژادپرستی می کنند، البته وقتی یک ایرانی ایرانیان رو متهم به نژاد پرستی می کند هیچوقت منظورش خودش نیست بلکه سایر ایرانیان است.
این اتهام رو به خصوص از طرف ایرانی های ساکن اروپا زیاد مشاهده می شود.
هر مسئله، نقصان و اتفاقی را درباره مهاجرین، به خصوص افغان ها، در داخل ایران سریع با برچسب «نژادپرستی ایرانی» به مسئله ای تقلیل می دهند که به نظر من موضوعیت و مقیاسش در داخل ایران ربط چندانی به مفهوم اصلی «نژادپرستی» به عنوان یک ترم ایدئولوژیک ِتاریخی که محصول تمدن ِ غرب است، ندارد.
در واقع شدت ِ حساسیت ِ ایرانیان ساکن اروپا به موضوع نژادپرستی قبل از اینکه معنیِ وجود این مسئله رو در ایران داشته باشه به معنی شدت وجود خود این مسئله در اروپاست.
به عبارت دیگه
وجود این همه حساسیت، قانون و محدودیت های کلامی که حتی در مدارس به دانش آموزان در خصوص کاربرد کلمه نژاد آموزش داده می شه، قبل از هرچیز نشان دهنده وجود و حضور این مفهوم در بطن ِ جامعه اروپاست که در واقع سعی می شود با ابزارهای قانونی و آموزشی مهار و محدود نگه داشت شود.
کلمات و عبارتی نظیر
«نژاد»، «نژاد برتر»، «نژادهای بدوی»، «نژاد آریایی» اولین بار در اروپا ساخته و به فرهنگ لغت بشری اضافه شدند.
این مفاهیم در قرن نوزده و بیستم به طور گسترده ای در اروپا و به طور ویژه کشورهای کلونی ساز نظیر فرانسه برای تئوریزه کردن و الصاق مفهومی انسانی برای سیاست کلونی سازی در کشورهای آفریقایی و آسیای دور، مورد استفاده قرار گرفتند.
به طور مثال
ژوزف آرتور دوگوبینو ، سیاستمدار قرن نوزده فرانسه، در رساله ای با عنوان Essai sur l'inégalité des races humaines
، مقاله ای در باب نابرابری نژادهای انسانی،
برای گونه انسان سه جوهره نژادی قائل است.
سفید، زرد و سیاه.
جوهره نژادی سفید، از سه کیفیت ذاتی برخوردار است.
زیبایی، هوش و قدرت.
او خالص ترین نژاد سفید را آریایی می نامند.
و اگرچه اختلاط این سه جوهره را برای توسعه تمدن ناگزیر می داند اما نهایتا این اختلاط را موجب انحطاط نوع بشر نیز می داند.
پس از دوگوبینو ، ژول فری ، Jules Ferry ، سیاستمدار فرانسوی - قرن نوزده،
در مقاله معروف خود از ایده ی برتری ذاتی نژاد سفید، برای توجیه سیاست های کلونی سازی فرانسه استفاده می کند.
او صریحا برای نژاد سفید اروپایی حقوق متفاوت و همچنین وظیفه ی متمدن سازی نژادهای پست در آفریقا و خاور دور را قائل می شود .
مقاله او به عنوان یکی از ارکان ِ توجیه کلونی سازی مورد استفاده وسیع سیاست های کلونی سازی توسط جمهوری خواهان قرار می گیرد.
نمونه هایی از این دست که ایده های نژادپرستانه را صریحا تعریف، تدوین و مورد استفاده قرار داده است در همه ی ارکان جامعه، از سیاست های داخلی تا خارجی ، در آرشیو تاریخی اروپا فراوان است.
با وجود چنین حجمی از مقالات در تئوری ، سابقه ی تاریخی و سیاست های کلونی سازی در اروپا، مقایسه تبعیض های موجود در ایران با اروپا و نسبت دادن آنها به نژاد پرستی کاملا بیراه است.
صور مختلف تبعیض ، از تبعیضات دینی، قومی، جنسی تا تبعیضات نژادی،
البته در نتیجه و نمودهای بیرونی شبیه هم هستند اما در علل پیدایش می توانند کاملا متفاوت باشند.
چنانکه نوع تبعیض های موجود در ایران ربطی به نژاد و نژاد پرستی در مفهوم مدون و تاریخی خود در اروپا ندارد.
مفاهیمی نظیر نژاد و نژاد آریایی ، مفاهیمی وارداتی از اروپا به ایران هستند که سابقه آن به دوره پهلویی و تلاش برای نزدیکی با اروپا بر می گردد.
این مفاهیم نه تناسبی با سابقه تاریخی ایران دارند و نه عملا جایی در زندگی روزمره جامعه ایرانی باز کردند.
نسبت دادن یک نژاد خالص به مردمان سرزمینی که در طول تاریخ ، چهار راه حمله و اشغال و مهاجرت اقوام گوناگون بوده اند بیشتر شبیه یک شوخی ست تا یک نظریه علمی.
تبعیض ها و برتری جویی های موجود در ایران امروز را شاید بتوان به دو دسته جمعی و فردی تقسیم کرد که در هر دو دسته مفهوم نژاد از همه کم رنگ تر است.
1. تبعیض های جمعی ناشی از یک حکومت فرقه ای که در آن یک فرقه
– تشیع- در راس قدرت است و در نتیجه ارزش های گروهی خود را به جامعه تحمیل می کند.
باید توجه داشت که حتی در نوع تبعیض های این دسته، نژاد کم اثرترین المان است چرا که به نص صریح آموزه های دینی ِ تشیع، برتری در نزد خداوند فارغ از رنگ و نژاد است.
به طور مثال می توان مشاهده کرد که یک شهروند ایرانی-بهایی با تبعیض های شدیدتری نسبت به یک مهاجر افغان روبه رو ست.
2. خودبرتر بینی های فردی به طور ویژه در جوامع شهری که بیشتر مبتی بر سواد، ثروت ، موقعیت اجتماعی و سابقه خانوادگی است.
واقعیتی که می توان در گفتمان روزمره هم آن را دید.
به طور مثال:
«خاندان معظم ما» در مقابل «خانواده بی بوته و زپرتی فلانی» ،
«رشته تحصیلی من» ، «درآمد من»، « محله ی ما»، « شغل من».
در این نوع خودبرتر بینی هر آنچه به «من» الصاق باشد دارای ارزش و اعتبار است و هر آنچه در ذیل سایه ی «من» نباشد بی ارزش و زپرتی و بی اهمیت است!
حتی «خود برتر بینی فرهنگی ِ ایرانی» بیشتر شقی از این خودبرتر بینی فردی ست تا امری جمعی و آن وقتی ست که فرد می تواند با الصاق چند کلمه به خود، فرهنگ و تمدن ایرانی، فی الفور در مقابل یک خارجی برای شخص خود اعتباری سهل الوصول کسب کند و به رخ بکشد.
دوست دارم تکرار کنم:
تبعیض ها در نمود بیرونی شبیه هم هستند گرچه از نقائص و «خودبرتر بینی ها» ی متفاوتی ناشی می شوند.
رفع تبعیض بدون شناخت علل تبعیض و ریشه های «خودبرتر بینی» ناممکن است.
************
لینک های مرتبط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر