گمانم حدود
پانزده سال پیش بود که برای اولین بار با اینترنت آشنا شدم.با مودم ها 32 کیلو
بایتی و در کافی نت هایی که تعدادشان از انگشت های دست هم کمتر بود. من یک مهندس تازه
کار بودم. در یک کارخانه طراحی و ساخت ماشین آلات در حومه مشهد.
صبح ها در شرکت کار می کردم و گاهی اوقات عصرها به کافی نت می رفتم.
صبح ها در شرکت کار می کردم و گاهی اوقات عصرها به کافی نت می رفتم.
من تشنه
ارتباط و کشف دنیا ی پیرامونم بودم. برای آدمی مثل من اینترنت گشایشی بود در جامعه
ای که با دیوارهای نامرئی از دنیای پیرامون جدا و ایزوله شده بود.
اطلاع از اخبار فنی و کشف آدمها. هر دو.
و این امکان را اینترنت با سخاوتمندانه ترین شکل ممکن در اختیارم گذاشت. با موتورهای جستجو و سایتهایی که سخاوتمندانه اطلاعات را نشر می دادند.با فروم هایی که تجربه ها در آنها تبادل می شد.
تقابل دو فضای به شدت متضاد محیط کار با محیط مجازی اولین چیزی بود که چشم های مرا خیره کرد و تا مدت ها ذهنم را مشغول. محیط کار، فضایی که در آن جریان انتقال دانش و تجربه تقریبا به کلی مسدود شده بود ازترس اینکه دیگری جانشینی شود بر موقعیت های حقیر و ناچیز افراد. فضای تنگ نظرانه ، پر دسیسه و حقیر ی که در آن هر دانش کوچک و اندکی چون شیشه ی عمر محافظت می شد مبادا که موقعیت کاری افراد به خطر بیفتد. کارگران و متخصصان در دنیا های ایزوله ی خود به میز و دستگاه و تخصص اندکشان دل داده بودند و دیگری در چشمانشان همواره دشمنی بود که قصد جا و شغل آنها را کرده است.
با این حال فضای کلی کارخانه و کارکنان مذهبی بود. بیشتر شان اهل نمار و روزه بودند و من، جوانکی خام که تازه پا در میان دنیا ی کار و پول و مذهب گذاشته ، در شگفت بودم که چرا "الرحمان و الرحیم" را خارج از سجاده ها در پشت میزها و دستگاهها یشان نمی بینم!
چرا " ایاک نعبدو و ایاک نستعین " با سجاده ها جمع می شود و در کمد هایشان قرار می گیرد!
چرا " السلام علیکم و رحمه الله و برکاته " در همان سجاده ها والسلام می شود و می رود هوا
اطلاع از اخبار فنی و کشف آدمها. هر دو.
و این امکان را اینترنت با سخاوتمندانه ترین شکل ممکن در اختیارم گذاشت. با موتورهای جستجو و سایتهایی که سخاوتمندانه اطلاعات را نشر می دادند.با فروم هایی که تجربه ها در آنها تبادل می شد.
تقابل دو فضای به شدت متضاد محیط کار با محیط مجازی اولین چیزی بود که چشم های مرا خیره کرد و تا مدت ها ذهنم را مشغول. محیط کار، فضایی که در آن جریان انتقال دانش و تجربه تقریبا به کلی مسدود شده بود ازترس اینکه دیگری جانشینی شود بر موقعیت های حقیر و ناچیز افراد. فضای تنگ نظرانه ، پر دسیسه و حقیر ی که در آن هر دانش کوچک و اندکی چون شیشه ی عمر محافظت می شد مبادا که موقعیت کاری افراد به خطر بیفتد. کارگران و متخصصان در دنیا های ایزوله ی خود به میز و دستگاه و تخصص اندکشان دل داده بودند و دیگری در چشمانشان همواره دشمنی بود که قصد جا و شغل آنها را کرده است.
با این حال فضای کلی کارخانه و کارکنان مذهبی بود. بیشتر شان اهل نمار و روزه بودند و من، جوانکی خام که تازه پا در میان دنیا ی کار و پول و مذهب گذاشته ، در شگفت بودم که چرا "الرحمان و الرحیم" را خارج از سجاده ها در پشت میزها و دستگاهها یشان نمی بینم!
چرا " ایاک نعبدو و ایاک نستعین " با سجاده ها جمع می شود و در کمد هایشان قرار می گیرد!
چرا " السلام علیکم و رحمه الله و برکاته " در همان سجاده ها والسلام می شود و می رود هوا
من تقریبا
همه ی دانش فنی را که همکاران از چشمانم دور نگه می داشتند در فضای سخاوتمندانه
اینترنت و فروم های فنی پیدا می کردم اما تا مدت ها این تضاد بین گفتار و کردار
ذهنم را مشغول کرده بود.
برای من واضح است که هسته خلاقیت چیزی جز سخاوت نیست. تمام تکنیک هایی که در کلاس های خلاقیت و موفقیت آموزش می دهند از نظر من در ذیل این اصل اساسی است:
"سخاوت هسته ی خلاقیت است"
برای من واضح است که هسته خلاقیت چیزی جز سخاوت نیست. تمام تکنیک هایی که در کلاس های خلاقیت و موفقیت آموزش می دهند از نظر من در ذیل این اصل اساسی است:
"سخاوت هسته ی خلاقیت است"
نگاه که می کنم می بینم برای جامعه ی ما "سخاوت علمی" هنوز یک فضیلت مانده است و حال آنکه در غرب "سخاوت علمی" یک فرهنگ است که بازتاب آن را می توان در دنیای مجازی ِ ساخته ی این فرهنگ مشاهده کرد. ویکی پدیا، فروم های فنی، موتورهای جستجو
و فکر می کنم :
فاصله علمی و صنعتی ما تا آنها فاصله ی فضیلت هایی ست که هنوز فرهنگ نشده اند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر