جرقه کله صبح:
الان یهو یاد یه خاطره ورزشی افتادم. خاطره ای که به نظرم یادآوریش بی ربط با داستان فیس لیونل مسی نیست. تاریخ ها یادم نیست اما اون زمان فیس بوکی هنوز در کار نبود. داستان :
مسابقه ی بین انگلستان و اسپانیا بود. (فوتبال)
از یه ماه قبل نشریه های ورزشی دو کشور کری خونی رو شروع کرده بودند. هم دیگه رو هم زیر نظر داشتن یعنی کری ها حالت واکنشی پیدا کرده بود.
سرتون رو درد نیارم کار به توهین های نژادی رسید.
نشریه انگلیسی تیتر زده بود با این مضمون گاوبازهای وحشی
اون یکی هم مثل زودپز از عصبانیت ترکیده بود و گفته بود از دماغ فیل افتاده های شمالی!
خلاصه انبوهی از توهین و اتهام در جریان بود البته نه در قالب پست و کامنت بلکه تو نشریه ها ی دو کشور و با تیراژ های بالا طوری که کار به تلویزیون ها ی سایر کشورها هم رسید.
ملت قبل از مسابقه می رفتن تو بارها، آبجو و ویسکی می خوردن و تیتر و مقاله برای نشریه های زردشون می نوشتن و تا یه ماه دستاویزی پیدا کرده بودن برای تسکین سیاهچاله های ذهنی شون ... برای آن درد نفس گیر تهی بودن ... تلنبار شده بر سنگینی تن ... در روزمرگی های فرساینده بودن ... و فقط بودن!
وزارت احمق ارشاد
سی ساله که نشریه های مملکت رو نظارت می کنه که یه وقت زرد نشن نتیجه اینکه موجب زرد شدن همه شده اون هم در بد رنگترین طول موج رنگ زرد.
تصنعی و تکراری و بی خاصیت ... آنچنان که حتی خاصیت تسکین دهی ساعت های سنگین افتاده بر هیکل ها رو هم نداره.
و من باز از بام نخود رسیدم به بام عدس که :
نشریه های زرد قابلیت تسکین دهی دارن . باید باشن . به همون شکل زمخت توده وار و عامیانه اما طبیعی خودشون!
الان یهو یاد یه خاطره ورزشی افتادم. خاطره ای که به نظرم یادآوریش بی ربط با داستان فیس لیونل مسی نیست. تاریخ ها یادم نیست اما اون زمان فیس بوکی هنوز در کار نبود. داستان :
مسابقه ی بین انگلستان و اسپانیا بود. (فوتبال)
از یه ماه قبل نشریه های ورزشی دو کشور کری خونی رو شروع کرده بودند. هم دیگه رو هم زیر نظر داشتن یعنی کری ها حالت واکنشی پیدا کرده بود.
سرتون رو درد نیارم کار به توهین های نژادی رسید.
نشریه انگلیسی تیتر زده بود با این مضمون گاوبازهای وحشی
اون یکی هم مثل زودپز از عصبانیت ترکیده بود و گفته بود از دماغ فیل افتاده های شمالی!
خلاصه انبوهی از توهین و اتهام در جریان بود البته نه در قالب پست و کامنت بلکه تو نشریه ها ی دو کشور و با تیراژ های بالا طوری که کار به تلویزیون ها ی سایر کشورها هم رسید.
ملت قبل از مسابقه می رفتن تو بارها، آبجو و ویسکی می خوردن و تیتر و مقاله برای نشریه های زردشون می نوشتن و تا یه ماه دستاویزی پیدا کرده بودن برای تسکین سیاهچاله های ذهنی شون ... برای آن درد نفس گیر تهی بودن ... تلنبار شده بر سنگینی تن ... در روزمرگی های فرساینده بودن ... و فقط بودن!
وزارت احمق ارشاد
سی ساله که نشریه های مملکت رو نظارت می کنه که یه وقت زرد نشن نتیجه اینکه موجب زرد شدن همه شده اون هم در بد رنگترین طول موج رنگ زرد.
تصنعی و تکراری و بی خاصیت ... آنچنان که حتی خاصیت تسکین دهی ساعت های سنگین افتاده بر هیکل ها رو هم نداره.
و من باز از بام نخود رسیدم به بام عدس که :
نشریه های زرد قابلیت تسکین دهی دارن . باید باشن . به همون شکل زمخت توده وار و عامیانه اما طبیعی خودشون!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر