در فیلم « دو زن عاشق» با عنوان اصلی «من تو را می خواهم»
Ich will dich
ماریا انتخاب می کنه که پا در مسیر عشق بگذاره. اون هم در غیرمتعارف ترین شکلش. عشق زنی خانواده دار به زنی شوهر دار.
و همه ی آن ساختار به ظاهر کاملی که منظم و بی نقص در زندگیش در حال چرخیدنه ناگهان و به سرعت ویران می شه. اما ماریا انتخاب غیر قابل بازگشتی کرده. به صرف پابرجا نگه داشتن ساختار موجود نمی شه انتخاب رو عوض کرد چرا که او تغییر کرده. او دیگه هرگز آدم قبلی نیست که بتونه در نظم قبلی باقی بمونه. پس چاره ای نداره جز پافشاری و یافتن راهی نو. ساختاری نو .
تمام فیلم یک ساعت و بیست و هشت دقیقه بیشتر نیست. با این همه نفس رو در سینه حبس می کنه. تماشاچی رو غافلگیر می کنه، آزار می ده و حتی ممکنه به گریه بندازه.
از پیچیدگی ِ بی رحم زندگی . از مسائل بغرنجی که لا به لای زندگی روزمره ناغافل بر آدمیزاد بینوا وارد می شه و چاره ای نداره جز اینکه حل شون کنه.
جدال بی پایان بین غریزه و عافیت.
جاذبه ی بی حد، بی رحم و خطرناک غریزه ها و میل های پنهان درونی یا درجا زدن در عافیت ِ کسالت بار ِ سطوح بیرونی ... روزمرگی!
گم ماندن در مصلحت های روزمره یا پیدا شدن در دیوانگی های غیر متعارف؟
کدام انتخاب؟
بعد از انتخاب های غیر متعارف و ویرانگریهای ناگزیرش چه راه حلی ؟
تسلیم ساختارهای موجود شدن یا در جستجوی ساختارهای نو پافشاری کردن؟
گاه حجم ویرانگری آنقدر بزرگه که ناخودآگاه غریزه هدف همه ی اتهام ها قرار می گیره اما آیا بدون غریزه چیزی هم از آدمیزاد باقی می مونه؟
آیا برای پیدا کردن خود ، فهمیدن خود ، شناختن خود، راهی مستقیم تر، موثرتر و بی پیرایه تر از رو به رو شدن با غرایز وجود داره؟
به قول راسل:
«اگر به انسان گزاره ای ارائه شود که در مخالفت با غرایزش باشد ، هرچند با شواهد بسیار ، از باور آن سر باز می زند و اگر به او گزاره ای عرضه شود که در هماهنگی با غرایزش باشد به کمترین دلایل آن را می پذیرد. ریشه اساطیر از این زاویه قابل تشریح است.»
اگر از احساس گم شدگی در رنج هستیم چاره ای نداریم جز اینکه به غرایزمون فرصت و امکان بروز بدیم. باهشون مواجه بشیم. در مواجهه با غرایز هست که آدمیزاد خودش رو می فهمه و بر خودش آگاه می شه .
این شدنی نیست الا با غلبه بر ترس ها، تردیدها و کنار گذاشتن ِ دروغ گفتن به خود.
انتخابی که صد البته مملو از ویرانگریست. ویرانگری باورها و ساختارهای پیشین با پیامدهای تخریبگر مادی. اما یافتن و ساختن ساختاری نو راهی جز ویران شدن ساختارهای موجود نداره. این دیگه یک انتخاب نیست. یک اصله.
فیلم « دو زن عاشق» عریان و نفس گیر بیننده رو مقابل تماشای این مسیر قرار می ده.
مسیر انتخاب ِ غریزه.
فیلم مملو از جزئیات زیباست. جزئیاتی بر پایه نشانه ها که یکی از جذابیت های سینمای ناب آلمان است.
در صحنه ای درخشان، در ابتدای آشنا شدن این دو زن، آیلا و ماریا به جنگل رفتن تا انگشتر آیلا رو در میان اون همه برگ پیدا کنند. ماریا راه رو نشون می ده و می پرسه خوب حالا از این ور بریم یا اونور؟
آیلا راه سومی رو نشون میده خارج از راهی که درش هستند و از قبل ساخته شده. با سرخوشی کودکانه ای به راه سوم می رن. روی برگ ها می افتن . حلزونی توجه ماریا رو جلب می کنه و زیر برگی که حلزون روش هست، انگشتر رو می بینه.
صحنه ای ناب که ورود به کشف طبیعت درون رو با نشانه های بیرونی نمایش می ده. در داخل خانه اما ماریا باز در خودش فرو می ره و از اون حالت سرخوشی کودکانه اش دور می شه. همه ی این جزئیات به لطف بازیهای عالی دو هنرپیشه اصلی، فیلم رو چند لایه و غنی کرده.
و به سیاق سینمای رئال، واقعیتی رو عریان و بی پرده مثل سیلی به چشمان بیننده پرتاب می کنه. این واقعیت ساده که :
راهی جز راست گویی و پرهیز از پنهان کاری وجود ندارد.
اگر جاذبه غریزه رو انتخاب می کنید ناگزیر باید شهامت راست گویی رو هم داشته باشید.
گمانم در دنیای امروز می شه اخلاق رو در یک اصل خلاصه کرد:
دروغ نگفتن ... اول از همه به خود.
Ich will dich
ماریا انتخاب می کنه که پا در مسیر عشق بگذاره. اون هم در غیرمتعارف ترین شکلش. عشق زنی خانواده دار به زنی شوهر دار.
و همه ی آن ساختار به ظاهر کاملی که منظم و بی نقص در زندگیش در حال چرخیدنه ناگهان و به سرعت ویران می شه. اما ماریا انتخاب غیر قابل بازگشتی کرده. به صرف پابرجا نگه داشتن ساختار موجود نمی شه انتخاب رو عوض کرد چرا که او تغییر کرده. او دیگه هرگز آدم قبلی نیست که بتونه در نظم قبلی باقی بمونه. پس چاره ای نداره جز پافشاری و یافتن راهی نو. ساختاری نو .
تمام فیلم یک ساعت و بیست و هشت دقیقه بیشتر نیست. با این همه نفس رو در سینه حبس می کنه. تماشاچی رو غافلگیر می کنه، آزار می ده و حتی ممکنه به گریه بندازه.
از پیچیدگی ِ بی رحم زندگی . از مسائل بغرنجی که لا به لای زندگی روزمره ناغافل بر آدمیزاد بینوا وارد می شه و چاره ای نداره جز اینکه حل شون کنه.
جدال بی پایان بین غریزه و عافیت.
جاذبه ی بی حد، بی رحم و خطرناک غریزه ها و میل های پنهان درونی یا درجا زدن در عافیت ِ کسالت بار ِ سطوح بیرونی ... روزمرگی!
گم ماندن در مصلحت های روزمره یا پیدا شدن در دیوانگی های غیر متعارف؟
کدام انتخاب؟
بعد از انتخاب های غیر متعارف و ویرانگریهای ناگزیرش چه راه حلی ؟
تسلیم ساختارهای موجود شدن یا در جستجوی ساختارهای نو پافشاری کردن؟
گاه حجم ویرانگری آنقدر بزرگه که ناخودآگاه غریزه هدف همه ی اتهام ها قرار می گیره اما آیا بدون غریزه چیزی هم از آدمیزاد باقی می مونه؟
آیا برای پیدا کردن خود ، فهمیدن خود ، شناختن خود، راهی مستقیم تر، موثرتر و بی پیرایه تر از رو به رو شدن با غرایز وجود داره؟
به قول راسل:
«اگر به انسان گزاره ای ارائه شود که در مخالفت با غرایزش باشد ، هرچند با شواهد بسیار ، از باور آن سر باز می زند و اگر به او گزاره ای عرضه شود که در هماهنگی با غرایزش باشد به کمترین دلایل آن را می پذیرد. ریشه اساطیر از این زاویه قابل تشریح است.»
اگر از احساس گم شدگی در رنج هستیم چاره ای نداریم جز اینکه به غرایزمون فرصت و امکان بروز بدیم. باهشون مواجه بشیم. در مواجهه با غرایز هست که آدمیزاد خودش رو می فهمه و بر خودش آگاه می شه .
این شدنی نیست الا با غلبه بر ترس ها، تردیدها و کنار گذاشتن ِ دروغ گفتن به خود.
انتخابی که صد البته مملو از ویرانگریست. ویرانگری باورها و ساختارهای پیشین با پیامدهای تخریبگر مادی. اما یافتن و ساختن ساختاری نو راهی جز ویران شدن ساختارهای موجود نداره. این دیگه یک انتخاب نیست. یک اصله.
فیلم « دو زن عاشق» عریان و نفس گیر بیننده رو مقابل تماشای این مسیر قرار می ده.
مسیر انتخاب ِ غریزه.
فیلم مملو از جزئیات زیباست. جزئیاتی بر پایه نشانه ها که یکی از جذابیت های سینمای ناب آلمان است.
در صحنه ای درخشان، در ابتدای آشنا شدن این دو زن، آیلا و ماریا به جنگل رفتن تا انگشتر آیلا رو در میان اون همه برگ پیدا کنند. ماریا راه رو نشون می ده و می پرسه خوب حالا از این ور بریم یا اونور؟
آیلا راه سومی رو نشون میده خارج از راهی که درش هستند و از قبل ساخته شده. با سرخوشی کودکانه ای به راه سوم می رن. روی برگ ها می افتن . حلزونی توجه ماریا رو جلب می کنه و زیر برگی که حلزون روش هست، انگشتر رو می بینه.
صحنه ای ناب که ورود به کشف طبیعت درون رو با نشانه های بیرونی نمایش می ده. در داخل خانه اما ماریا باز در خودش فرو می ره و از اون حالت سرخوشی کودکانه اش دور می شه. همه ی این جزئیات به لطف بازیهای عالی دو هنرپیشه اصلی، فیلم رو چند لایه و غنی کرده.
و به سیاق سینمای رئال، واقعیتی رو عریان و بی پرده مثل سیلی به چشمان بیننده پرتاب می کنه. این واقعیت ساده که :
راهی جز راست گویی و پرهیز از پنهان کاری وجود ندارد.
اگر جاذبه غریزه رو انتخاب می کنید ناگزیر باید شهامت راست گویی رو هم داشته باشید.
گمانم در دنیای امروز می شه اخلاق رو در یک اصل خلاصه کرد:
دروغ نگفتن ... اول از همه به خود.
***********************************
فیلم رو می تونید روی سایت آرته ببینید. پیشاپیش هشدار بدم که حاوی صحنه های بی پرده است.
http://www.arte.tv/guide/fr/051080-000/deux-femmes-amoureuses
فیلم رو می تونید روی سایت آرته ببینید. پیشاپیش هشدار بدم که حاوی صحنه های بی پرده است.
http://www.arte.tv/guide/fr/051080-000/deux-femmes-amoureuses
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر