جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۴ آذر ۲۰, جمعه

پدر، مستراح و سرخ پوست ها

یادمه 
بابام قبل از اینکه بره توالت از اهل بیت خانه می پرسید:
کسی نمی خواد بره مستراح؟
مستراح، برای پدرم به معنای واقعی کلمه محل استراحت و تفکر بود.
یک دو سه ساعتی طول می کشید ازش بیاد بیرون.
ما هم که شاش پیله، پشت در مستراح می پیچیدیم به خودمون تا پدر بیاد بیرون.
اغلب هم با یه نظریه ی علمی جدید می اومد بیرون.
محاسبه ی فاصله ی خورشید تا زمین،
طرح یه موتور چرخشی یا 
اصل و نسب سرخ پوست ها و اسکیموها.

می اومد بیرون برای ما نظریه هاش رو تشریح می کرد.
ما هم از سر محضوریت (با همین ض می نویسن؟) و احترام به بزرگتر گوش می کردیم اما تو دلمون هی می خندیدیم.
هر چند که می دیدیم تقریب محاسباتش خوبه.
مثلا همون محاسبه فاصله ی خورشید تا زمین.
اولین بار که عددش رو با یک کتاب علمی چک کردم جا خوردم.
البته خیلی زود تو دلم گفتم، شانسی یه چیزی گفته و درست دراومده.

نمی دونم چرا بعضی از بچه ها در یه سنی اینقدر به درستی حرف های پدر و مادرشون بی اعتماد می شن.
هرچند که  همون بچه ها در سنی دیگه، اغلب میان سالی، نگاهشون به پدر و مادرشون تغییر می کنه.
پر از احترام.
خوب البته بچه هم بودیم به پدر ومادرمون احترام می ذاشتیم اما تفاوت بزرگی بین اون احترام با این احترام هست.
در بچه گی بنا به تربیت موظف به احترام گذاشتن بودیم.
الان در بزرگسالی بنا به واقعیتی که ازشون می بینم.
واقعیتی که تازه دارم رگ و ریشه های عقلانی و منطقیش رو می بینم.
*******************
شان نزول:
یه مقاله خوندم درباره رگ و ریشه سرخ پوست ها که می گه از چین هستند.
یادم اومد پدرم شبیه این داستان رو خیلی پیش ترها بعد از یک ستِ سه ساعته نشستن تو مستراح برامون تعریف کرده بود.
البته ما هم تو دلمون بهش خندیده بودیم.
چین کجا، شمال کانادا کجا!
پدرم معتقد بود اصل و نسب سرخ پوست ها و اسکیموها، چینی هستند. امپراطورهای چین آدم هاشون رو برای کشف مناطق دیگه می فرستادن. اونها هم رفتن شمال کانادا و سیبری و قطب شمال همونجا موندگار شدن و قیافه هاشون متناسب با تغییر غذا و اقلیم قدری تغییر کرده اما اصل و نسبشون همون چینه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر