دیشب برای اولین بار در عمرم رفتم استادیوم فوتبال. :)
به لطف یه دوست اسکاتلندی که بلیط هاش رو به همون داد و با همراهی یه دوست برزیلی که پرچم برزیل رو آورد تا در مسابقه بین نانت و تولوز ما برزیل رو تشویق کنیم! :)
ناگفته نمونه من ازش خواستم.
خودش آدم معقولیه. :)
البته این کار خیلی هم خاکی زدن نبود.
پرچم باشگاه نانت خیلی شبیه پرچم برزیل هست .
سبز و زرد.
هوا خیلی سرد بود.
بازی بی هیجان.
نیمه دوم مه هم شدید شد.
با این همه برام فوق العاده جالب بود.
فضای استادیوم فوتبال رو می گم.
اولین چیزی که چشم هام رو گرفت پتانسیل فوتبال به عنوان ورزشیه که می تونه این همه آدم رو دور هم جمع کنه و یک صدا.
راستش جا خورده بودم.
اون چیزی که آدم از تلویزیون می بینه کجا وقتی می ری داخلش قرار می گیری کجا!
می تونم بگم حتی کمی وحشت کردم.
از دیدن پتانسیل های حاشیه ای فوتبال برای دیوانگی و تخریب.
جمعیتی که مقدار زیادیشون با بطری های آبجو میان برای اینکه فقط داد بزنن و همه ی عصبانیت هاشون رو با فحش خالی کنن.
جمعیتی که ناخودآگاه در اون فضا در پایین ترین سطح منطقی ذهن قرار می گیرن.
تماشاچی هایی اطراف ما بودن که از اول تا آخر بازی فقط فحش دادن.
به داور،
به تیم مقابل و حتی به تیم خودی.
با بدترین فحش هایی که در عمرم شنیده بودم.
برای اونها اصلا صحنه های خطا مهم نبود.
هر خطایی که داور از تیم خودی می گرفت به نظرشون اشتباه بود و فرصتی برای فحش دادن.
با این همه زن های زیادی هم در استادیوم بودن.
اصلن هم ظاهرشون نشون نمی داد که از فحش هایی که معمولا جنسیتی بودن آزرده شدن.
حتی گاهی خودشون هم همراهی می کردن.
به نظر می رسید فحش ها با اینکه الفاظ جنسی داشتن اما از بستر جنسیتی خودشون خارج شدن و خیلی ساده تبدیل شدن به کلماتی فقط برای تخلیه ی هیجان و عصبانیت.
من به این می گم فرآیند تکامل در فحش! :)
تو وقت استراحت بین دو نیمه یه صحنه جالب دیدیم.
حیف که دوربینم همرام نبود عکس بگیرم.
در حالیکه زن ها تو صف توالت به خودشون می پیچیدن و غر می زدن، مردها کنار نرده های استادیوم به صف واستاده بودن و در کمال راحتی و آسایش ایستاده جیش می کردن و احتمالا از بخار جیش هاشون تو اون هوای سرد کلی هم حال می کردن.
نیمه دوم، بازی یه خورده بهتر شد.
هر چند که من از سرما یخ زده بودم.
تولوز گل زد.
یه آقایی مقابلمون تقریباحنجره اش رو پاره کرد بس که به بازی کن های نانت فحش داد.
یه فحشی تو این مایه ها گمونم:
ای حیف ِ نون ها!
شکر خدا قبل از تموم شدن بازی نانتی ها گل تساوی رو زدن وگرنه نمی دونم چی به سر اون مرد می اومد.
بعد از نود و پنج دقیقه تحمل سرما، دیدن صورت غمگین بچه هایی که با مادرهاشون اومده بودن تیمشون رو تشویق کنن سخت بود.
اما خوب خیلی از مامان ها با یه مکدو از دلشون در آوردن.
مغازه مکدونالد کنار استادیوم بعد از بازی سوزن انداز نبود.
به این می گن مغز تجارت. :)
تو راه برگشت همچنان در حالت منگی بودم.
از این که چقدر این ورزش پتانسیل های حاشیه ای داره.
پتانسیل ابزار قرار گرفتن.
از تبلیغ و تجارت تا سیاست.
قوی ترینش اما همون ابزار سیاسی و اجتماعی شدن.
قدرتی با دو کیفیت متضاد.
تخریب یا اتحاد.
در میانه بازی تماشاچی ها یه شعار بزرگ علیه تروریسم و دفاع از انسجام ملی با پلاک هاشون درست کردن.
به لطف یه دوست اسکاتلندی که بلیط هاش رو به همون داد و با همراهی یه دوست برزیلی که پرچم برزیل رو آورد تا در مسابقه بین نانت و تولوز ما برزیل رو تشویق کنیم! :)
ناگفته نمونه من ازش خواستم.
خودش آدم معقولیه. :)
البته این کار خیلی هم خاکی زدن نبود.
پرچم باشگاه نانت خیلی شبیه پرچم برزیل هست .
سبز و زرد.
هوا خیلی سرد بود.
بازی بی هیجان.
نیمه دوم مه هم شدید شد.
با این همه برام فوق العاده جالب بود.
فضای استادیوم فوتبال رو می گم.
اولین چیزی که چشم هام رو گرفت پتانسیل فوتبال به عنوان ورزشیه که می تونه این همه آدم رو دور هم جمع کنه و یک صدا.
راستش جا خورده بودم.
اون چیزی که آدم از تلویزیون می بینه کجا وقتی می ری داخلش قرار می گیری کجا!
می تونم بگم حتی کمی وحشت کردم.
از دیدن پتانسیل های حاشیه ای فوتبال برای دیوانگی و تخریب.
جمعیتی که مقدار زیادیشون با بطری های آبجو میان برای اینکه فقط داد بزنن و همه ی عصبانیت هاشون رو با فحش خالی کنن.
جمعیتی که ناخودآگاه در اون فضا در پایین ترین سطح منطقی ذهن قرار می گیرن.
تماشاچی هایی اطراف ما بودن که از اول تا آخر بازی فقط فحش دادن.
به داور،
به تیم مقابل و حتی به تیم خودی.
با بدترین فحش هایی که در عمرم شنیده بودم.
برای اونها اصلا صحنه های خطا مهم نبود.
هر خطایی که داور از تیم خودی می گرفت به نظرشون اشتباه بود و فرصتی برای فحش دادن.
با این همه زن های زیادی هم در استادیوم بودن.
اصلن هم ظاهرشون نشون نمی داد که از فحش هایی که معمولا جنسیتی بودن آزرده شدن.
حتی گاهی خودشون هم همراهی می کردن.
به نظر می رسید فحش ها با اینکه الفاظ جنسی داشتن اما از بستر جنسیتی خودشون خارج شدن و خیلی ساده تبدیل شدن به کلماتی فقط برای تخلیه ی هیجان و عصبانیت.
من به این می گم فرآیند تکامل در فحش! :)
تو وقت استراحت بین دو نیمه یه صحنه جالب دیدیم.
حیف که دوربینم همرام نبود عکس بگیرم.
در حالیکه زن ها تو صف توالت به خودشون می پیچیدن و غر می زدن، مردها کنار نرده های استادیوم به صف واستاده بودن و در کمال راحتی و آسایش ایستاده جیش می کردن و احتمالا از بخار جیش هاشون تو اون هوای سرد کلی هم حال می کردن.
نیمه دوم، بازی یه خورده بهتر شد.
هر چند که من از سرما یخ زده بودم.
تولوز گل زد.
یه آقایی مقابلمون تقریباحنجره اش رو پاره کرد بس که به بازی کن های نانت فحش داد.
یه فحشی تو این مایه ها گمونم:
ای حیف ِ نون ها!
شکر خدا قبل از تموم شدن بازی نانتی ها گل تساوی رو زدن وگرنه نمی دونم چی به سر اون مرد می اومد.
بعد از نود و پنج دقیقه تحمل سرما، دیدن صورت غمگین بچه هایی که با مادرهاشون اومده بودن تیمشون رو تشویق کنن سخت بود.
اما خوب خیلی از مامان ها با یه مکدو از دلشون در آوردن.
مغازه مکدونالد کنار استادیوم بعد از بازی سوزن انداز نبود.
به این می گن مغز تجارت. :)
تو راه برگشت همچنان در حالت منگی بودم.
از این که چقدر این ورزش پتانسیل های حاشیه ای داره.
پتانسیل ابزار قرار گرفتن.
از تبلیغ و تجارت تا سیاست.
قوی ترینش اما همون ابزار سیاسی و اجتماعی شدن.
قدرتی با دو کیفیت متضاد.
تخریب یا اتحاد.
در میانه بازی تماشاچی ها یه شعار بزرگ علیه تروریسم و دفاع از انسجام ملی با پلاک هاشون درست کردن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر