جهان بیمار بود و آیینه معصوم!

۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

کالای خشونت و مشتری هایش


دیشب دوستی پای تماشای صحنه های خون و خونریزی یک فیلم هالیودی حالش بهم خورده بود. دوست پسر فرانسویش از حال خراب این ایرانی دل نازک جا خورده بود . نه می فهمیده چرا و نه می توانسه کمکی کند. لاجرم زنگ زده بود به این ایرانی دل نازک دیگر من باب تلفن درمانی.

در خلال شکایت هایش از صحنه های عریان خشونت یادم آمد از گفتگوهایم با یک دوست آمریکایی و انگلیسی درباره جاذبه های فیلم سکوت بره ها. قسمت اول این فیلم زمان خودش با استقبال زیادی در آمریکا و اروپا روبه رو شده بود. گیشه ها را تسخیر کرده بود.
من هم در ایران مجذوب این فیلم و رمان آن به قلم توماس هاریس شده بودم. اما خیلی زود فهمیدم آنچیزی که برای من جالب بوده است برای دوست آمریکایی و انگلیسی جذابیت چندانی نداشته است.
من شیفته شخصیت کلاریس استارلینگ بودم و آن دو مجذوب دکتر لکتر معروف به آدامخوار. من از صورت پر از شفقت کلاریس می گفتم و آن دو از صحنه های طبیعی آدامخواری لکتر
!
گیج شده بودم و با خودم فکر می کردم عجب آدم های اوتی هستند
!
چطور ممکن است در فیلمی چنین انسانی آنها اینقدر زوم روی انسان خواری مانده باشند
.
موفقیت تجاری سکوت بره ها، طبق معمول، انگیزه ای شد برای ساخت قسمت های بعدی. سری فیلم هایی با عنوان «هانیبال» با همان شخصیت های اصلی سکوت بره ها.

اولین قسمت این سری که بیرون آمد  فهمیدم آنکه اوت بوده است من بوده ام
.
وقتی فیلمی قسمت دومش بیرون می آید یعنی مزه گیشه به مذاقش خوش آمده است و دندان تیز کرده است برای یک موفقیت تجاری دیگر
.
قسمت دوم ها دقیقا بر اساس مذاق بیننده عام سناریونویسی و ساخته می شوند. به عبارت دیگر از روی قسمت دوم فیلم ها می شود فهمید که بیننده ی عام یک جامعه از چه چیزی استقبال می کند
.
قسمت دوم سکوت بره ها - با عنوان هانیبال -  همچنان با حضور سوپر استارها و سوپر افکت های هالیودی ساخته شد. آنتونی هاپکینز و جولین مور.
فیلم با استقبال هنری قسمت اول مواجه نشد اما همچنان جزو موفق های گیشه از کار درآمد. سازندگان ذائقه را درست تشخیص داده بودند
.
ذائقه ی مشتری ِ خریدار خشونت . آن هم از عریان ترین و تهوع آورترین نوعش
.
می شود اوج خلاقیت در خدمت خلق خشونت های مهیب را در این فیلم مشاهده کرد. جایی که لکتر سر میز شام، مهمانش را بی حسی موضعی می کند . کاسه سرش را می برد و قطعه ای از مغزش را بر می دارد و در بشقابش می گذارد. مهمان بی خبر از همه جا از مغز خودش می خورد و دست پخت دکتر را تحسین می کند
!

همه اینها می تواند به عنوان یک فیلم بی مایه ی تجاری در ژانر وحشت بی اهمیت تلقی شود اما نیست وقتی عامل اصلی ساخت این فیلم را به یاد بیاوریم
.
مشتری که خریدار خشونت است
!

سینما با جامعه پیوند دارد. سینما در تعامل با جامعه ی خود است. سینما بازتاب دهنده جامعه خود است.  
و آنچه  که هالیود بازتاب می دهد مملو از خون و خشونتی بیمارگونه است
.
شخصا یادم نمی آید فیلمی هالیودی، احتیاط ی وسواسگونه می کنم و  نمی گویم فیلمی آمریکایی، دیده باشم که در آن صحنه ای خشونت آمیز نباشد.
 هالیود  از نظر تجاری موفق ترین صنعت سینما در جهان است. هالیود تولید کننده کالای خون و خشونت است. اولین مصرف کننده این کالا بیننده آمریکایی و اروپایی ست. بابتش پول می دهند و می روند که این کالا را تماشا کنند.
خلق خشونت های ساختگی  با افکت های سینمایی به نظر می رسد که به  سقف خودش رسیده است. دیگر سخت شده است بتوان خشونتی نو را تصور کرد و ساخت تا بتواند حس نیاز و تقاضای مشتری آمریکایی را ارضا کند.
نیاز به صحنه های واقعی تری هست. سر بریدن واقعی ، به صلیب کشیدن واقعی، دل و روده بیرون کشیدن واقعی. مخصوصا وقتی بتوانی جایی هم برای حضور خود واقعیت به عنوان یک آمریکایی و  سرباز آزادی در مقابل آن تخیل کنی. دو حس هم زمان ارضا می شود
:

1. حس تماشای خشونت
2. حس شجاعتی آرمانی ... در راه آزادی
این دو نیاز فردی آمریکایی را بگذارید کنار نیاز اقتصادی آمریکا . اقتصادی مبتنی بر بازار اسلحه. نیاز حیاتی به نفت .آن وقت می شود ساده و واضح دید که:
داعش در خاورمیانه تیری ست که برای آمریکایی سه نشان را می زند
!


اجازه دهید به قدر رزولوشن ذهنی خودم اظهار نظری ساده و روشن کنم:
آمریکا بیمار است. بیماری آن خشونت است. مسکن این بیماری سینما. تیر خلاصش سیاست
!
سیاستی که دست از خشونت بر نمی دارد




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر