وقتی خارجی هستید مقابل پرسش های متفاوتی قرار می گیرید. پرسش هایی
که شاید تو مملکت خودتون یک بار هم نشنیده باشید.
بعضی
دوستای خارجی من مقابل این سئوال های تقریبا متداول از سوی فرانسوی ها حساس شدن،
کلافه، حتی بهشون برمی خوره.
اما به نظر من طبیعی میان. از حس کنجکاوی .
اینکه مثلا این لهجه عجیب غریب از کجا میاد.
اونجایی که ازش میای چه دینی دارن.
چی می خورن.
چی رفتاری براشون مهمه یا تبویه.
اینکه آیا می شه با یه زن دست داد ... می شه روبوسی کرد .... می شه برای مهمونی گوشت خوک درست کرد ... شراب سرو کرد؟
اما به نظر من طبیعی میان. از حس کنجکاوی .
اینکه مثلا این لهجه عجیب غریب از کجا میاد.
اونجایی که ازش میای چه دینی دارن.
چی می خورن.
چی رفتاری براشون مهمه یا تبویه.
اینکه آیا می شه با یه زن دست داد ... می شه روبوسی کرد .... می شه برای مهمونی گوشت خوک درست کرد ... شراب سرو کرد؟
می دونین،
این سئوال ها نه تنها برای من هیچوقت آزار دهنده نبوده بلکه من رو متوجه نکته های جالبی در باره خودم کرد.ه
مثلا اینکه چقدر توصیف وضعیت مذهبیم برای دیگری پیچیده است. هرگز نمی تونم به این سئوال پاسخ ساده ای مثل اینکه مسلمان هستم یا نیستم بدم.
به عنوان یک مسلمان زاده ای که هیچ تکلیف دینی رو به جا نمی آره اما قرآن براش جالب و قابل توجه هست. با رویکردی بیشتر عرفانی به دین. کمتر اعتقادی و شریعتمدار.
حتی واژه pas pratiquante خود فرانسوی ها هم برای توصیف مثلا مسیحی زاده ای که تکالیف مذهبی رو انجام نمی ده به نظرم ناقص و غیر دقیق بود.
این سئوال ها نه تنها برای من هیچوقت آزار دهنده نبوده بلکه من رو متوجه نکته های جالبی در باره خودم کرد.ه
مثلا اینکه چقدر توصیف وضعیت مذهبیم برای دیگری پیچیده است. هرگز نمی تونم به این سئوال پاسخ ساده ای مثل اینکه مسلمان هستم یا نیستم بدم.
به عنوان یک مسلمان زاده ای که هیچ تکلیف دینی رو به جا نمی آره اما قرآن براش جالب و قابل توجه هست. با رویکردی بیشتر عرفانی به دین. کمتر اعتقادی و شریعتمدار.
حتی واژه pas pratiquante خود فرانسوی ها هم برای توصیف مثلا مسیحی زاده ای که تکالیف مذهبی رو انجام نمی ده به نظرم ناقص و غیر دقیق بود.
امروز همسایه ام بیشتر از حد معمول پیش رفت.
بهم گفت که شنیده ایرانی ها اغلب مسلمان هستند. گفتم بله.
پرسید و خود شما هم؟
به شیوه خودشون پاسخ دادم : مسلمان زاده غیر پرتیک هستم.
سئوال بعدیش اما حسابی برام تکان دهنده و جالب بود. پرسید : در زندگی چه پرنسیپ فکری و اعتقادی دارید؟
جا خوردم . عجب سئوالی!
و بلافاصله دو شعر در ذهنم هایلایت شد.
بهم گفت که شنیده ایرانی ها اغلب مسلمان هستند. گفتم بله.
پرسید و خود شما هم؟
به شیوه خودشون پاسخ دادم : مسلمان زاده غیر پرتیک هستم.
سئوال بعدیش اما حسابی برام تکان دهنده و جالب بود. پرسید : در زندگی چه پرنسیپ فکری و اعتقادی دارید؟
جا خوردم . عجب سئوالی!
و بلافاصله دو شعر در ذهنم هایلایت شد.
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
و
از ظلمت خود رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
و
از ظلمت خود رهاییم ده
با نور خود آشناییم ده
اونقدر مجذوب این انعکاس درونی شده بودم که بدون دادن پاسخی روشن
ازش به خاطر سئوالش تشکر کردم و اومدم خونه.
همه ی این پرسه پرسش و پاسخ در ذهنم مثل یک یادآوری بود. یادآوری عمیق ترین وجه شناختی خودم که اما انگار قالب کلامیش پنهان مانده بود.
همه ی این پرسه پرسش و پاسخ در ذهنم مثل یک یادآوری بود. یادآوری عمیق ترین وجه شناختی خودم که اما انگار قالب کلامیش پنهان مانده بود.
گمانم همه ی جهان بینی و
ایدئولوژی من در همین دو بیت خلاصه می شه.
ایدئولوژی رهایی از انتزاع و حدود تنگ ِ خود .... رسیدن به وضوح، شفافیت و همگرایی با دیگری .
و باز بلافاصله صدایی می پرسه :
آیا در این تنوع بی انتها از ایده ها ، رویکردها، تجربه ها چنین چیزی امکان پذیره؟!
ایدئولوژی رهایی از انتزاع و حدود تنگ ِ خود .... رسیدن به وضوح، شفافیت و همگرایی با دیگری .
و باز بلافاصله صدایی می پرسه :
آیا در این تنوع بی انتها از ایده ها ، رویکردها، تجربه ها چنین چیزی امکان پذیره؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر